شعر: غصه ی دیرین زمین
ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 96/7/26:: 4:33 عصردر سفره ی ما نیزه و شمشیر زیاد است
یک کاسه ی آب نیست ولی تیر زیاد است
ای مائده ! برسفره زتو سیر زیاد است
حاجی سوی قربانگه عشاق روان بود
ای کودک ششماهه بزن حلق برآن تیر!
ای دست خدا مَشک رها کن پی شمشیر!
ای پیر بزن بوسه به پیشانی تقدیر!
آدم ز ازل تا به ابد سینه زنان بود!
ای اسب! نجیبی کن و آهسته بزن پای
ای تیر صبوری کن و بگذر تو ازاینجای
ای قصه ی پرغصه مشو واردِ« ای وای...»
بر رویِ زمین، آهِ جگرسوزِ زمان بود
ایراد ملائک به خداوند همین بود
از روز ازل غُصه ی همراهِ زمین بود
رفتار بنی آدمِ خونریز چنین بود
مظلومیت خون خداوند چنان بود
با نام خداوند بر او تیغ کشیدند
همصحبت الله شدند جیغ کشیدند
برقول ملائک خط تصدیق کشیدند
آن مایه ی افساد که گفتند همان بود
#محمد_علی_خدادوست
کلمات کلیدی :
نظر